زینب سادات مامان زینب سادات مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

زندگی من،زینب سادات

آهای فریاد..فریاد

              خرّم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد               آرزومند نگاری به نگاری برسد. این چند روزه همش دارم فریاد رو play میکنم،با خودم فک میکنم... میدونم بار دومیه که این آهنگو زیاد گوش میدم... آهان یادم اومد آذر پارسال بودش،قرار بود جمعه بیاد ولی یکشنبه اومد. شبش رو یادمه فقط و فقط این آهنگو گوش دادم الانم فقط و فقط دارم همینو گوش میدم. اون بار منصور میومد و این بار"میثمم"میاد اون بار یه ماهی بود نرفته بودم خونه و واسه تولدم میومد،اینبار دو هفته است که نرفتم و میثمم واسه اینکه دلمون تنگه برا هم،میاد. پارسال کجا و امسال کجا؟! آهای فریاد فریاد عزیزم داره میاد:)):*:* ...
14 مهر 1392

بغض

دیشب... دیشب وقتی داشتم باهات حرف میزدم بغض همه وجودمو گرفته بود،سعی میکردم بخندم تا نفهمی چه حالی دارم و چه بغضی تو گلومه،ولی تو بازم حالمو میدونستی،میگفتی خانومی چی شده؟! نمیدونم چی شده بود ولی فقط و فقط دلم آغوش گرم تو رو میخواست،نوازش و بوسه های تو رو... +فقط 3 روز دیگه مونده... ++این چند روز فقط دارم آهنگ عارف رو play میکنم با هر لفظش همه وجودم میلرزه:*:* +++دلتنگ تر از همیشه ام، تا اومدم ثبت رو بزنم اس دادی،میثمم دل به دل راه داره ها.... ممنونم خدا ممنونم به خاطر وجودش،به خاطر آرامشش ...
14 مهر 1392

دلتنگتم...

نمیدونم چی شده...:( ببخش عزیزم،ببخش... نمیدونم چی شده که دو شب نبودم پیشت و زودتر از تو خوابیدم:(( +دیروز تو دانشکده یکی ازم پرسید:اومدی اینجا دلت واسه شوهرت تنگ نمیشه؟بهش گفتم:نه... ولی فقط خودت میدونی که دلم پر میکشه برای لحظه بوسیدنت،برای در آغوش کشیدنت... میثمم:دلتنگتم دلتنگ... :*:* ...
11 مهر 1392

سورپرایز

کاش الان سه شنبه بود... دلم میخواد الان یه چند روز پیش بود و من یهویی میفهمیدم که دانشکده فردا(چهارشنبه) تعطیله و اونوقت با خودم کلنجار میرفتم که بیام یا نه... یهویی تصمیم بگیرم و وقتی به خودم بیام ببینم که اتوبوسم و خیره شدم به جاده... دارم کیلومترها رو تا اردکان میشمارم 105 75 55 35 15 .... دیگه تحمل نداشتم میخواستم زودتر برسم و خودمو بندازم تو بغلت... وقتی زنگ خونتون رو زدم و صداتو از پشت آیفون شنیدم دیگه حال خودمو نمیدونستم،تو حال خودم نبودم،تا اومدی درو باز کردی، جا خورده بودی و من اون لحظه حس کردم خوشبخت ترین ِ روی زمینم،توی آغوشت خوشبخت ترینم:)) +حاضر نیستم اون لحظه رو با تموم دنیا عوض کنم:*:* ...
6 مهر 1392
1